آن روز را به یاد بیاور... روزی که آقای معلم،گچ سفید را در دل تخته سیاه کلاس رقص داد و لحظهای بعد جملهای روی تخته سیاه نقش بست که معمولا کلاس پنجمیها آشنایش بودند. موضوع انشای همه بچههایی بود که کمی بزرگتر میشدند و احتمالا حالا میتوانستند بگویند بسیج چیست و بسیجی کیست؟ موضوع چقدر راحت بود برای پسربچه کلاس پنجمی. و ناگهان داستان شروع میشد و موضوع انشا از نگاه بچههای معصوم نگاشته میشد.
امروز پس از سالها گذر از کوچههای کودکی، وقتی درگیر اتفاقات بیشمار میشوی و ذهن خود را به مبانی ایسمها و آیینهای متعدد میآمیزی و جامعه شناسی و مردمشناسی را زیرو رو میکنی، تازه یاد کلاس پنجم میافتی. موضوع همان بود و تعریف از بسیج و بسیجی نیز با همان طراوت و سادگی باید نگاشته میشد.
پس بچه کلاس پنجمی درست نوشته بود و حالا بعد این همه سال تو هم به همانی میرسی که او در انشایش نوشته بود. با همان طراوت و با همان سادگی و با اتکا به حرفهای رهبری که بنیانگذار انقلابی بزرگ بود: بسیج شجره طیبه و درخت تناور و پرثمری است که شکوفههای آن بوی بهار وصل و طراوت یقین و حدیث عشق میدهد
و بسیجی شاخ و برگ درختی است که با ایثار و فداکاری تمام مجاهدان از صدر اسلام تاکنون پیوسته مراقبت شده تا بوی دل انگیز آن بهار صلح و امنیت را برای میهن اسلامیمان به ارمغان بیاورد و بسیجی بر بالای آن حدیث عشق را سروده است ...بسیج مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنامی است که پیروانش برگلدستههای رفیع آن، اذان شهادت و رشادت سردادهاند و بسیجی دانش آموخته مکتبی است که فارغ التحصیلان آن در جنت رضوان سکنی گزیده و ثمره رشادتهای خود را در لقاء پروردگار خویش یافتهاند ....
بسیج میقات پابرهنگان و معراج اندیشه پاک اسلامی است که تربیت یافتگان آن، نام و نشان در گمنامی و بینشانی گرفتهاند ....بسیج لشگر مخلص خداست که دفتر تشکل آن را همه مجاهدان از اولین تا آخرین امضاء نمودهاند.
صمیمیت و سادگی اولین انشای کلاس پنجم خیلی خوب میتوانست بسیج را معنا کند و از بسیجی بودن حرف بزند. سطر بعد نوبت به حرفهای جدیتر میرسید. تشکیل بسیج در نظام جمهوری اسلامی ایران یقینا از برکات و الطاف خداوند تعالی بود که بر ملت عزیز و انقلاب اسلامی ایران ارزانی شد. چراکه اگر بسیج نبود در دفاع مقدس نمیتوانستیم در برابر دشمن تا بن دندان مسلح ایستادگی کنیم.
و سطر بعدی تعریفی از بسیجی میآمد.دست هایی کوچک باید کلماتی بزرگ مینگاشتند. با همان سادگی و با همان طراوت: بسیجی کسی است که شور و شعور را در هم آمیخته و پیوندی ناگسستنی با مولای خوبان دارد که در قالب زمان، محدود نشده و همچنان ادامه دارد. تا زمانیکه کشور محتاج امنیت است، حضور بسیج و بسیجی لازم و ضروری است و هیچ کشوری در هیچ زمانی بدون امنیت نمیتواند به حیات خود ادامه دهد. بسیج یک نیروی مردمی است و به طبقه خاصی تعلق ندارد، بسیجی را میتوان در هر قشری از اجتماع جستوجو کرد و یافت.
موضوع انشا به پایان خود نزدیک میشد و تو در تب وتاب آخرین سطرها دنبال یک نمره 20میگشتی. اما انشاء درسی بود که نمره ٢٠ کم داشت. و تو فکر میکردی آنقدر باید در مورد بسیجی بودن خوب بنویسیم که به ٢٠ نزدیک شویم. راست میگفتی اگر ٢٠ میگرفتی یعنی به نهایت موضوع انشا رسیده بودی. اما بعضی موضوعات نهایت ندارند.
تازه باید بمانند تا فرهنگ شوند و بمانند برای فردا و فرداهای دور و نزدیک. امان از دست این آقا معلم با این انشای سختش. سالها از آن تاریخ گذشته و تو وقتی انشای آن روزگار را میخوانی و به سالهای درآمیختن با علم و دانش نوین میاندیشی، تازه میفهمی که همان نوشتههای صمیمی، بهتر جواب میدهد تا بگویی بسیج چیست و بسیجی کیست.البته حالا کمی هم به دغدغههایت اضافه شده است.
این که چگونه میتوانی آن همه خوبیهای نگاشته شده در انشای کلاس پنجم را همچنان زنده نگاه داری. این، دغدغه تو و همه آنهایی است که ارادتی به این نام دارند و دل سپردهاند با نام بسیج و بسیجی.
همشهری جمعه